بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

بهراد من

دلم میخواد زودتر ببینمت

کوچولوی خوشگل من ، پسر قشنگم نمیدونی مامانی چقدر دلش میخواد روی ماهتو ببینه. 4 ماه دیگه مونده ، واسه من که روزارو میشمرم مدت زیادیه اما خوب باید صبر کرد... خیلیا بهم میگن خوابتو دیدن اما من هنوز تو خوابم ندیدمت ؛ شایدم دیدم اما یادم نمیاد. امروز رفتم استخر و کلی ورزش کردم ، اونجا یه عالمه مامان هست که مثل من تو دلشون نی نی دارن. یه سریا نینیاشون از شما بزرگتره و یه سریا هم همسنت هستن. هر وقت میرم شنا آرومتر میشی و کمتر تکون میخوری و منم دلم بیشتر برات تنگ میشه اما خوب اینکه میبینم آرامش داری خوشحالم. خاله رویا خیییلی دوست داره ، روزی 2 بار زنگ میزنه و توصیه های ایمنی رو یادآوری میکنه وقتی هم که پیشمونه همش حواسش به شماس...
30 خرداد 1390

علی بابا جونم روزت مبارک

سلام بابایی جونم.. خوش اومدی به صفحه من . من یه چیزایی از صداهای بیرون میشنوم.... روز پدر یعنی چی بابایی جون؟ مطمئنم که هر چی هست چیز خوبیه و به شما مربوط میشه... من از اونجایی که هنوز نیومده خییییییییییلی شما رو دوست دارم گفتم به همین مناسبت بهتون بگم که خوشحالم شما قراره بابایی من بشین و منم قول میدم پسر خوبی باشم. دوست دارم علی بابایی. روزت پیشاپیش مبارک. (آخه من اسممو آخر نامه چی بنویسم؟ چرا به من اسم نمیدید؟)   ...
30 خرداد 1390

امشب جشن داریم

واااااااای نی نی من که به احتمال زیاد اسمش محمد کیان میشه امروز ٢٠ هفته ای شده. یعنی به نیمه راه رسیدیم. میخوام براش یه کادوی خوشگل بخرم ...وقتی به دنیا اومد باهاش بازی کنه. دوووووووووست دارم مامانی.  هووووووووووووورا امشب یه جشن سه تایی با علی بابا داریم.   ...
30 خرداد 1390

یه نی نی تو دل منه!

هر وقت یه کم با خودم تنها میشم و به نی نی فکر میکنم اولین مطلبی که میاد تو ذهنم و شوکه ام میکنه اینه که الان من یه نی نی توی دلمه!!!! خیییییییییییییییلی خدای مهربون رو شاکرم و خیلی خوشحالم که دارم مادر میشم. وقتی نی نی توی دلم تکون میخوره فکر میکنم که الآن بچه ام چقدر جاش تنگه . خدا جونم خودت نگهدار کوچولوی من باش همونطور که تا الآن بودی . چند روز پیش که یه ضربه خورد به شکمم یکهو تمام دنیام سیاه شد . هیچی واسم مهم نبود فقط دعا میکردم بچه ام سالم باشه مردم و زنده شدم تا یه سونوگرافی پیدا کردم.. تا رسیدم به منشی گفتم :‌ ( خانم من شکمم ضربه خورده .  دارم میمیرم از استرس.) اون بنده خدا هم فوری منو فرستاد تو. دکتر یه م...
28 خرداد 1390

اسم

یزدان / برسام / آراد / کیان / رائین / ... هر روز یه اسم جدید میاد تو ذهنم و هر روز از یه اسم خوشم میاد. نمیدونم کدومو انتخاب کنم!! هر کی که میاد به وبلاگ کوچولوی من سر میزنه خوشحال میشم اگه یه اسم که ایرانی اصیل باشه بهم پیشنهاد کنه یا از بین اسامی بالا یه اسم رو انتخاب کنه. ممنون میشم اگه کمکم کنید.  
27 خرداد 1390

سیسمونی

حرف سیسمونی که میاد یکهو دلم میریزه. خییییییییلی ذوق دارم اما یه جورایی هم احساس میکنم اصلا کار ساده ای نیست. اگه آدم بخواد ٩ ماه بارداری رو تقسیم به کارایی که داره بکنه همچین خیلی هم بیکار نیست. ٣ ماه اول بدو بدو دنبال یه دکتر خوب... ٣ ماه دوم دنبال لباس بارداری و آزمایشا و .. ٣ماه آخر هم که سیسمونیییییییییییییییییییییییییییییییییی من از الان اتاق پسرم رو تو ذهنم کامل کردم فقط خداکنه همه چیزش رو پیدا کنم. مامانی یه اتاقی برات بسازم که کیفشو کنی.   ...
17 خرداد 1390

باید 4 ماه و نیم صبر کنم

کاش یه دستگاهی بود که قبل از اینکه بچه ها به دنیا بیان نشون میداد قیافشون چه شکلی قراره بشه.. هر روز سعی میکنم قیافتو تو ذهنم مجسم کنم..جالب اینکه هر روزم یه شکل میشی                               ...
10 خرداد 1390

یه کوچولو حرف دارم با نی نی

کوچولوی خوشگلم الان ٢ روزه که میدونم پسری... تا قبل از این جوجو صدات میکردم. تکون که میخوری یهو دلم میریزه به قول بچگیام دلم شهر بازی میشه. دوست دارم واست بهترین مادر باشم و تو هم بهترین نی نی دنیا.  مامانی یادت باشه این دنیا خییییییییییییلی کوچیکه مبادا دل کسی رو بشکنی نشه که روزی برسه ببینم یه کسی یه جایی دلش ازت گرفته. حواست به دل آدما باشه.
5 خرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهراد من می باشد